- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
2 من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
3 تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب مهر روی همچو ماهش در دلم مأوا گرفت
4 آه دردآلود من از سقف مینایی گذشت .............................................ا گرفت
5 تازه می گردد دماغم از نسیم صبحدم تا نگار مشک بوی من ره صحرا گرفت
6 درّ دریای وصالت را همی جستم به آه آتش آهم ببین کاندر دل دریا گرفت
7 ای جهان زین بیش گرد کار عشق او مگرد کز دو لعل آبدارش آتشی در ما گرفت