- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت قرار در سر آن زلف بی قرار گرفت
2 به چین زلف تو پیچید و در خطا افتاد وطن کنون دل مسکین در آن دیار گرفت
3 ز حال زار من خسته اش نیاید یاد کدام دل که هم آن لحظه خوی یار گرفت
4 چو زلف خویش پریشان کند مرا احوال مگر طریق جفا هم ز روزگار گرفت
5 بیا که دیده ز هجران تو چنان گرید کز آب دیده ی ما جمله ره گذار گرفت
6 به باغ عمر ببارید دیده چندان اشک روان کز آب دو چشمم درخت بار گرفت
7 رمیده بود دل از من چو آهوی وحشی به هر دو ساعد سیمین دلم نگار گرفت
8 به خال عارض او مرغ دل فرود آمد به دام زلف پریشان خود شکار گرفت
9 گرفته بود دو زلفت که یار شیدائیست بگو به دست هوس دلبرا که یار گرفت
10 به شوق آن رخ چون گل دل رمیده ی ما به بوستان جهان ناله ی هزار گرفت
11 نسیم زلف پریشان تو صبا آورد ز نکهت سر زلفت جهان قرار گرفت