دلم برفت و سر دست آن از جهان ملک خاتون غزل 367

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت

1 دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت قرار در سر آن زلف بی قرار گرفت

2 به چین زلف تو پیچید و در خطا افتاد وطن کنون دل مسکین در آن دیار گرفت

3 ز حال زار من خسته اش نیاید یاد کدام دل که هم آن لحظه خوی یار گرفت

4 چو زلف خویش پریشان کند مرا احوال مگر طریق جفا هم ز روزگار گرفت

5 بیا که دیده ز هجران تو چنان گرید کز آب دیده ی ما جمله ره گذار گرفت

6 به باغ عمر ببارید دیده چندان اشک روان کز آب دو چشمم درخت بار گرفت

7 رمیده بود دل از من چو آهوی وحشی به هر دو ساعد سیمین دلم نگار گرفت

8 به خال عارض او مرغ دل فرود آمد به دام زلف پریشان خود شکار گرفت

9 گرفته بود دو زلفت که یار شیدائیست بگو به دست هوس دلبرا که یار گرفت

10 به شوق آن رخ چون گل دل رمیده ی ما به بوستان جهان ناله ی هزار گرفت

11 نسیم زلف پریشان تو صبا آورد ز نکهت سر زلفت جهان قرار گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment