شدم به طرف گلستان از جهان ملک خاتون غزل 1063

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شدم به طرف گلستان که تا گلی چینم

1 شدم به طرف گلستان که تا گلی چینم ز سرو قامت دلدار درد برچینم

2 دلم ببرد و به رخسار خویش پرچین کرد نهاد سلسله بر ما ز زلف پرچینم

3 به گرد باغ بسی طوف می‌کنم باری گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌چینم

4 حکایت بت چینی همی‌شنیدم گوش نظر ز دیده بیفتاد بر بت چینم

5 تو رخ به رخ نه و از شاه مات ایمن باش که من به دولت وصل تو عرصه برچینم

6 به چین زلف جهانی تو کرده‌ای پرچین که از خطای دو چشمت همیشه پرچینم

7 همیشه خال رخ دوست در خیالم بود که گر به دست دل افتد چو دانه برچینم

عکس نوشته
کامنت
comment