1 از روی تو شاد شد دل غمگینم من چون رخ تو به دیگری بگزینم؟
2 در تو نگرم، صورت خود می یابم در خود نگرم، همه تو را می بینم
1 گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
2 مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو
1 هر گه که دلم با غمت انباز شود صد در ز طرب بر رخ من باز شود
2 به زان نبود که جان فدای تو کنم تیهو چو فدای باز شود باز شود
1 از فضل چه حاصل است جز جان خوردن افسوس افضل که فضل نتوان خوردن
2 نان پاره چو در دست سگان است امروز از دست سگان نمی توان نان خوردن