1 سرمست به کوی دوست بگذشتم دوش برداشته چون شیفتگان جوش و خروش
2 آمد خرد و مرا فرو گفت به گوش کای عاشق تهمت زده بگذر خاموش
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 با اهل خرد جهان بکین است مرد هنری از آن غمین است
2 آن کو به بر خرد مهین است زین ازرق بی خرد کهین است