1 دارم ز غم فراق یاری که مپرس روز سیهی و شام تاری که مپرس
2 از دوری مهر دل فروزی است مرا روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
1 گواهی دهد چهرهٔ زرد من که دردی بود بیدوا درد من
2 شدم خاک اگر از جفایش مباد نشیند به دامان او گرد من
1 گه ره دیر و گهی راه حرم میپویم مقصدم دیر و حرم نیست تو را میجویم
1 کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
2 یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی