سوی صحرا نی پی عیش و تماشا می روم از جامی غزل 695

سوی صحرا نی پی عیش و تماشا می روم

1 سوی صحرا نی پی عیش و تماشا می روم بی تو بر من شهر تنگ آمد به صحرا می روم

2 تا تو رفتی از برم با کس ندارم الفتی گر چه باشد صد کسم همراه تنها می روم

3 هیچ جای از وحشت تنهاییم نبود ملال مونس جانم خیال توست هر جا می روم

4 پا به زنجیر بلا هر سو طلبگار توام عاشق ویرانه ام زنجیر بر پا می روم

5 فی المثل گر زیر پای من بود گل یا حریر گر نه سوی توست ره بر خار و خارا می روم

6 در سلوک عشق تو هیچم نگیرد پیش راه در تجرد گام بر گام مسیحا می روم

7 گفتم ای جان رو که بی جانان نخواهم زندگی گفت جامی صبر کن امروز و فردا می روم

عکس نوشته
کامنت
comment