1 ای من خراب طورک رندانه تان شوم من خاک راه جلوهٔ مستانه تان شوم
2 ای ماه طلعتان مگر آیینه دیده اید من واله نگاه اسیرانه تان شوم
3 آبی بر آتش جگر بیدلان زنید ای من اسیر گردش پیمانه تان شوم
1 نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را یکایک چون در آتش افکند کس مرغ آبی را
2 هلاک گردش چشمی که از هر جنبش مژگان عمارت می کند در کشور دلها خرابی را
1 تا زنده ام بود غم عشقش هوس مرا دامن زدن بر آتش دل هر نفس مرا
2 عشق آمد و رهاند زننگ هوس مرا گردیده رزق شعله همه خار و خس مرا
1 زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها
2 به باغ از جلوهٔ رنگین فروزی آتش رشکی که دود از گل گل طاووس برخیزد چو مجمرها