سر آن دارم کامروز بر از انوری ابیوردی غزل 230

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

سر آن دارم کامروز بر یار شوم

1 سر آن دارم کامروز بر یار شوم بر آن دلبر دردی‌کش عیار شوم

2 به خرابات و می و مصطبه ایمان آرم وز مناجات شب و صومعه بیزار شوم

3 چون که شایسته سجاده و تسبیح نیم باشد ای دوست که شایستهٔ زنار شوم

4 کار می‌دارد و معشوق و خرابات و قمار کی بود کی که دگر بر سر انکار شوم

5 خورد بر عیش خوشم توبه فراوان زنهار ببر می همی از توبه به زنهار شوم

6 تو اگر معتکف توبه همی باشی باش من همی معتکف خانهٔ خمار شوم

7 رو تو و قامت موذن که مرا زین مستی تا قیامت سر آن نیست که هشیار شوم

عکس نوشته
کامنت
comment