-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میروم سویِ خرابات که پیرم آنجاست جای دیگر چه کنم عذر پذیرم آنجاست
2 گر به شکلم تو جدا بینی و دور از برِ دوست جان که از وی نفسی نیست گریزم آنجاست
3 نیست جایی دگر آن کس که ستم کرد و برفت دامنش روزِ مکافات بگیرم آنجاست
4 دارم آنجا به غریبی و به تنهایی خوی سپه و مملکت و تاج و سریرم آنجاست
5 گر ندارم خبر از خویشتن اینجا چه عجب فهم و وهم و نظر و فکر و ضمیرم آنجاست
6 چند سرگشته روم در شب تاریکِ فراق رفتم آنجا که رخ بدرِ مُنیرم آنجاست
7 به چه مشغولم ازین جا به چه آنجا نروم که دل و جان نزاری فقیرم آنجاست