میروم سویِ خرابات از حکیم نزاری قهستانی غزل 121

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

میروم سویِ خرابات که پیرم آنجاست

1 میروم سویِ خرابات که پیرم آنجاست جای دیگر چه کنم عذر پذیرم آنجاست

2 گر به شکلم تو جدا بینی و دور از برِ دوست جان که از وی نفسی نیست گریزم آنجاست

3 نیست جایی دگر آن کس که ستم کرد و برفت دامنش روزِ مکافات بگیرم آنجاست

4 دارم آنجا به غریبی و به تنهایی خوی سپه و مملکت و تاج و سریرم آنجاست

5 گر ندارم خبر از خویشتن اینجا چه عجب فهم و وهم و نظر و فکر و ضمیرم آنجاست

6 چند سرگشته روم در شب تاریکِ فراق رفتم آنجا که رخ بدرِ مُنیرم آنجاست

7 به چه مشغولم ازین جا به چه آنجا نروم که دل و جان نزاری فقیرم آنجاست

عکس نوشته
کامنت
comment