1 میارا بزم بر ساحل که آنجا نوای زندگانی نرم خیز است
2 به دریا غلت و با موجش در آویز حیات جاودان اندر ستیز است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
1 دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
2 زاین همرهان سستعناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
1 زندگانی را بقا از مدعا ست کاروانش را درا از مدعا ست
2 زندگی در جستجو پوشیده است اصل او در رزو پوشیده است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به