دامان دل ز گرد هوس چیده می روم از سعیدا غزل 500

سعیدا

سعیدا

سعیدا

دامان دل ز گرد هوس چیده می روم

1 دامان دل ز گرد هوس چیده می روم این کوه قاف بین که چه بریده می روم

2 ز این تنگنا چو شعلهٔ آتش به دود آه آخر ز دست حادثه پیچیده می روم

3 در شاهراه عالم معنی فتاده سیر چشم از عیان ثابته پوشیده می روم

4 در هر قدم که در ره او می نهم به صدق از هر جمال خدا دیده می روم

5 از عالم فنا به جهان بقا گذر این طرفه منزلی است که خوابیده می روم

6 خود را ز چشم محرم [و] نامحرم جهان در جامهٔ برهنگی پوشیده می روم

7 مجنون صفت سلوک نکردم طریق عشق این راه را من از همه پرسیده می روم

8 هر کس که می رود ز جهان گریه می کند الا فقیر بر همه خندیده می روم

9 هرگز در این سفر به خودم آشتی نشد دایم ز خود بریده و رنجیده می روم

10 در بودنم رضای تو گر نیست غم مخور من دست خویش و پای تو بوسیده می روم

11 از نیک و بد هر آنچه سعیدا در این ره است چون صانعش یکی است پسندیده می روم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر