-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 از بزم می چو آن قد رعنا بلند شد آتش چو شمع از سر مینا بلند شد
2 از بس به سینه ی آه شکستم ز بیم او دودم چو مجمر از همه اعضا بلند شد
3 پهلو به بستری که نهادم، ز سوز دل آه و فغان ز صورت دیبا بلند شد
4 دیوانگان او چو خس و خار می دوند تا دست گردباد ز صحرا بلند شد
5 هرجا حدیث ما رود، او نیز داخل است نام فلک ز دشمنی ما بلند شد
6 آه و فغان من به فلک شعله زد سلیم بگریز ای حریف که غوغا بلند شد