- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را رگ لبریز خون ناله کن منقار بلبل را
2 مرا سرپنجهٔ حسن است طاقت آزما امشب که موج بحر بی تابی کند کوه تحمل را
3 مبادا حالی او گردد و بیگانگی آرد نگاه شوخش از حد می برد با ما تغافل را
4 تجرد پیشگان مستغنی اند از دولت دنیا گهر ریگ تا دریا بود بحر توکل را
5 ز صرصر پنجه زردار گل بر خاک می افتد بپیچد باددستیهای ما دست تمول را
6 تهی دارند پیران خمیده غور کن یک ره که جا پیوسته جویا بر سر دریا بود پل را