- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن که حیرتم از جلوهٔ جمال تو باشد هجوم گریه ام از بادهٔ وصال تو باشد
2 چنین که حسن تو را فتنه دوست کرده ، ندانم برای اهل قیامت ، چه در خیال تو باشد
3 به وصل چون بگدازد به حسرت تو سزاست که مانع نگهش هم انفعال تو باشد
4 ز ضعف خویش هلاکم امید و می ترسم که زنده مانم و این باعث ملال تو باشد
5 دم نزع چو ندیدم کسی به حال تو عرفی مگر کسی که دل از جان کند، حلال تو باشد