خوش خاطرم که یار مرا گفت: از قاسم انوار غزل 12

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا

1 خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا همراه مرحباست صفا در پی صفا

2 صافی شدست شیشه دل از صفای عشق ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!

3 زاهد، مگو محال که: از عشق توبه کن من درد عشق را چه کنم، چون برم دوا؟

4 تقلید گفت: توبه و تحقیق گفت: عشق مغلوب شد حکایت تقلید غالبا

5 چون شد یقین که غیر خدا نیست فاعلی تلقین «مارمیت » بگو «اذ رمیت » را

6 جانم ز قصهای مکرر ملول شد ای جان، بیا بماره توحید وانما

7 دل دولت وصال ترا رایگان نیافت از بارهای بس که کشیدست بارها

8 بیرون ز شاهراه موحد سخن مگوی این بود ابتدا و همینست انتها

9 چون واردیت نیست، مگو قصه از گزاف بر شاهراه عشق بخوان رمز «هل اتا»

10 چندین مگو که: خون دل از دیده ریختم فرزند حال باش و گذر کن ز ما مضا

11 قاسم، سخن مگوی ز هجران جان گداز در ظل عاشقی شو و بگذر ز ماجرا

عکس نوشته
کامنت
comment