-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا همراه مرحباست صفا در پی صفا
2 صافی شدست شیشه دل از صفای عشق ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!
3 زاهد، مگو محال که: از عشق توبه کن من درد عشق را چه کنم، چون برم دوا؟
4 تقلید گفت: توبه و تحقیق گفت: عشق مغلوب شد حکایت تقلید غالبا
5 چون شد یقین که غیر خدا نیست فاعلی تلقین «مارمیت » بگو «اذ رمیت » را
6 جانم ز قصهای مکرر ملول شد ای جان، بیا بماره توحید وانما
7 دل دولت وصال ترا رایگان نیافت از بارهای بس که کشیدست بارها
8 بیرون ز شاهراه موحد سخن مگوی این بود ابتدا و همینست انتها
9 چون واردیت نیست، مگو قصه از گزاف بر شاهراه عشق بخوان رمز «هل اتا»
10 چندین مگو که: خون دل از دیده ریختم فرزند حال باش و گذر کن ز ما مضا
11 قاسم، سخن مگوی ز هجران جان گداز در ظل عاشقی شو و بگذر ز ماجرا