1 گیرم که اثر نماند یارب ها را درمان نکنی به پرسشی تب ها را
2 روزی دو به وعده خوشم زنده بدار کز بهر تو زنده داشتم شبها را
1 چون زلف سرفشان تو در تاب میرود شب در پناه پرتو مهتاب میرود
2 چون ابروی کمانکش تو تیر میکشد از چشم عاشقان تو خوناب میرود
1 تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
2 عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
1 یا ترک من بی دل غمخوار بگوئید یا حال من دلشده با یار بگوئید
2 یا از من و از غصه من یاد نیارید یا قصه در دم بر دلدار بگوئید