من آزاد آمدم زان از حکیم نزاری قهستانی غزل 480

1 من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد

2 حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد

3 نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم ازین بازی بسی افتد قضا را این قدر باشد

4 نباید عهد پیوستن به شوخی باز بشکستن دلِ صاحب نظر خستن خطایِ معتبر باشد

5 بدان می آردم غیرت که دل پیش سگ اندازم که هر کو دل به ناکس داد از دشمن بتر باشد

6 محّبِ صادقِ یک دل دو چشم از غیر بر بندد به هر کس باز نگشاید مگر صاحب نظر باشد

7 حریفِ صورت از شاهد مرادِ خود کند حاصل چو بر صورت نظر دارد ز معنی بی خبر باشد

8 نزاری بعد ازین معنی به صورت در نپیوندی گرت از عالمِ صورت برین معنی گذر باشد