- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری
2 قدم با آنکه از پیری دو تا گردیده است، اما ز شوقش چون کمال سرتاسر آغوش است پنداری
3 نشد پژمرده از دم سردی دی غنچهٔ طبعم بهار تو جوانیهایش در جوش است پنداری
4 ز فیض باده هر مو بر تنم رنگین زبانی شد به بیهوشی قسم سرمایهٔ هوش است پنداری
5 به شوق نکته ای کز غنچهٔ او سر زند جویا سراپای دلم مانند گل، گوش است پنداری
6 کی ام من؟ عاشق غم دیدهٔ بسیار محزونی نگه دیوانه ای، کاکل اسیری، زلف مفتونی
7 شکست قلب عاشق راست در طالع مگر امشب لبت از پشتی خط می زند بر دل شبیخونی
8 شراب آن نگه در جام طاقت هر کراریزی چو خم بی دست و پا گردد اگر باشد فلاطونی
9 نه تنها جاده می غلتد بخاک از طرز رفتارش بود هر نقش پا دنبال سروش چشم پرخونی
10 کشد کهسار را جویا سر زنجیر افغانت مگر در قرنها خیزد ز صحرا چون تو مجنونی