1 دارم ز جفای فلک آینه گون وز گردش این سپهر خس پرور دون
2 از دیده رخی همچو پیاله همه اشک وز سینه دلی همچو صراحی همه خون
1 دور از تو فضای دهر بر من تنگست دارم دلکی که زیر صد من سنگست
2 عمریست که مدتش زمانرا عارست جانیست که بردنش اجلرا ننگست
1 ما کشتهٔ عشقیم و جهان مسلخ ماست ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
2 ما را نبود هوای فردوس از آنک صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
1 سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
2 آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما