از خاک آستانت تا دیده دور از حزین لاهیجی غزل 702

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

از خاک آستانت تا دیده دور دارم

1 از خاک آستانت تا دیده دور دارم جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم

2 افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم پیغامی از زبانت، چون نخل طور دارم

3 تو مهر دل فروزی، من ماه جان گدازم تا در مقابلی تو، در دیده نور دارم

4 چل سال شدکه پایم در خارزار گیتی ست در دل غبار کلفت، زین راه دور دارم

5 افشاند ساقی عشق، ته جرعه ای به خاکم دل غرق شوق دارم، سر، مست شور دارم

6 رفتی و در تب و تاب، انداختی حزین را بازآ که در فراقت، دل ناصبور دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر