دارم من از جهان غم باری همین از کمال خجندی غزل 615

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دارم من از جهان غم باری همین و بس

1 دارم من از جهان غم باری همین و بس در سر خیال روی نگاری همین و بس

2 ما از بنان موی میان شکر دهان بوسی طمع کنیم و کناری همین و بس

3 سودای هر کسی زر و سیم است و آن ما سودای بار سیم عذاری همین و بس

4 بی او به هر چه حکم کند بار می کنیم صبری نمی کنیم و فراری همین و بس

5 زینسان که خاک راه شدیم از گذار تو میکن به خاک راه گذاری همین و بس

6 لشکر به قصد ملک دل ما چه می کشی زین سو روانه ساز سواری همین و بس

7 گر میکنی غبار ز چشم کمال دور از خاک پا فرست غباری همین و بس

عکس نوشته
کامنت
comment