-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم
2 اجل مستور اگر سازد مرا از دیده مردم ولی چون گنج قارون همچنان مشهور در خاکم
3 تجلی، خانه زاد خلوت گور است عاشق را فروزد عقل روشن دل چراغ طور در خاکم
4 هزاران باغ و بستان دانهٔ من در گره دارد دو روزی هم چه خواهد شد اگر مستور در خاکم؟
5 شکستن نیست در طالع طلسم پیکر ما را اگر عالم شود ویرانه، من معمور در خاکم
6 وفا و غیرت داغ محبت را تماشا کن که دارد سرخ رو، خونابهٔ ناسور در خاکم
7 سیه بختم ولی چشم از غبارم می شود روشن نهان چون در سواد سرمه، بینی نور در خاکم
8 وفاکردیکه شمع تربت پروانهات گشتی نمی گردم اگر گرد سرت، معذور در خاکم
9 گداز عشق دارد شرمسار از بی نوایانم ز ضعف تن نگردد سیر، چشم مور در خاکم
10 نماید گردباد وادی وحشت غبارم را دمی آسوده نگذارد سر پرشور در خاکم
11 نمی گردد حزین ، از شیوهٔ دل تربتم خالی که باشد ناله ای چون کاسه فغفور در خاکم