- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
2 امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
3 تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
4 آن رفت که میرفتم در صومعه هر باری جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
5 از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد
6 از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد
7 چون یار من او باشد، بییار نخواهم ماند چون غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
8 تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
9 چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
10 تا هست عراقی را در درگه او باری بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد