از شراب وصل او مستم از جهان ملک خاتون غزل 766

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از شراب وصل او مستم دگر

1 از شراب وصل او مستم دگر وز غم بیهوده وارستم دگر

2 تا چو سرو از پیش ما برخاستی با غم روی بنشستم دگر

3 تا گشادی طرّه ی زلف سیاه جان و دل در کار تو بستم دگر

4 گفتم از دامت برون آیم به صبر کرده ای از زلف پا بستم دگر

عکس نوشته
کامنت
comment