مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم از امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم

1 مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم

2 سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم

3 مگس روح نشسته به لبت چون گویم خیز گوید که چسان از سر جان برخیزم

4 یک زمان نیست که صد رنج به دل ننشیند به که از انجمن اهل زمان برخیزم

5 گفت مستی و نشستن نتوانی برخیز چون به وقتی که نشستن نتوان برخیزم

6 هر زمانی که بر پیر خرابات دمی بنشینم همه با بخت جوان برخیزم

7 فانیا گوی ازان بزم چرا برخیزی؟ غیر با دوست نشیند من ازان برخیزم

عکس نوشته