1 نومید بدم ز دیدنت عمر دراز عمری شدم از عشوه تو در تک و تاز
2 چون باد بدان عمر من و عهد تو نیز هم با سر نومیدی خود رفتم باز
1 بر من همه خواری از دل آمد کز وی هوس تو حاصل آمد
2 با بار غمت دل ضعیفم افتاده و پای در گل آمد
1 گردون سیه دل که به کاسی ماند یکدم نزند که بر اساسی ماند
2 قصد درو کشته عمرم دارد آنگه مه نو بین که به داسی ماند
1 زمین به امن شد آراسته زمان به امان به یمن دولت فرمانده زمین و زمان
2 خلاصه حرکات سپهر عصمت و دین نقاده ملکات جهان الغ ترکان