مسازم ناامید از خود از عرفی شیرازی مثنوی 160

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

مسازم ناامید از خود چو گشتم مبتلای تو

1 مسازم ناامید از خود چو گشتم مبتلای تو که محروم از تمام خود برویانم برای تو

2 در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو

3 شدی بهر فریبم سر گران با کبر و خوشحالی که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوه های تو

4 تبسم گونه فرما و عمر جاودانم ده که باشد لذتی گیرم ز درد بیدوای تو

5 زمین جوش آشنا در میخوری دانسته گویا که میسوزم ازین عبرت که هستم آشنای تو

6 چو فردا جانم آمد سوی تن از سینه تنگم دهند آواز غمهایش که اینجا نیست جای تو

7 نه با جذب تو کم روزیست نی در شوق من نقصان اگر اینهای در دم باز دارد از قفای تو

8 علاج شوق عرفی کردی از وصل و برم غیرت که دردش میکند داروی بیماری فزای تو

عکس نوشته
کامنت
comment