با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام از رهی معیری غزل 21

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام

1 با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام

2 از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار در سرای اهل ماتم خندهٔ مستانه‌ام

3 نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانه‌ام

4 از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام

5 آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام

6 بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار بر بساط سبزه و گل سایهٔ پروانه‌ام

7 گرمی دلها بود از ناله جانسوز من خندهٔ گلها بود از گریهٔ مستانه‌ام

8 هم عنانم با صبا سرگشته‌ام سرگشته‌ام همزبانم با پری دیوانه‌ام دیوانه‌ام

9 مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی ؟ گرد از گردون برآرد همت مردانه‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment