1 دارم هوس وصل تو چندانکه مپرس وان میکشم از هجر تو بر جان که مپرس
2 دل نزد تو میآید و من میگفتم چندانش بپرس از من حیران که مپرس
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد