دارم هوس رخصت آهی و دگر از سلیم تهرانی غزل 348

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

دارم هوس رخصت آهی و دگر هیچ

1 دارم هوس رخصت آهی و دگر هیچ چون صورت چین از تو نگاهی و دگر هیچ

2 در کشتنم از بس که طلبکار بهانه ست کافی ست همین نام گناهی و دگر هیچ

3 صد ره به دل خویش چو ویرانه گشودیم خواهیم درآیی تو ز راهی و دگر هیچ

4 ای خضر، کسی از تو ره چشمه نخواهد ما را برسان بر سر چاهی و دگر هیچ

5 از حاصل دنیاست قلندرصفتان را چون شمع، همین ... رو کلاهی و دگر هیچ

6 گتیم سلیم این همه در هند و ز عصیان داریم همین روی سیاهی و دگر هیچ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر