- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم گه بپهلو روم و گاه بسر غلتانم
2 گر کنی بر من بیدل نظری از سر لطف مکنت هر دو جهان را بجوی نستانم
3 من بامید وصال تو حیاتی دارم ترسم از جور فراق تو بجان در مانم
4 عقل می گفت: فلانی بکجا رفت؟ دریغ! گفتمش: عاشقم و در صف سرمستانم
5 عشق می گفت: بکونین مرا کس نشناخت گاه توفان و گهی ابر و گهی بارانم
6 چند گویی سخن عشق حرامست، حرام؟ با من این قصه مگویید، که من دیوانم
7 عشق می گفت بقاسم که: کجا می گردی؟ گفت: در دایره نایره انسانم