1 آنم که به عهد عشقبازی گروم حاشا که به غیر عشقبازی گروم
2 همواره قدم بر قدم عشق روم کی حکم حکیم و متکلم شنوم
1 ای علم علم برافراخته چون علم از علم سرافراخته
2 خویشتن از علم علم ساختی چون عمل آمد علم انداختی
1 خواست یکی کور، زنی زشت روی کینه وری، طعنه زنی، زشت خوی
2 از شبه اش، چهره سیه رنگ تر وز سپرش، جبهه پر آژنگ تر
1 ای صفت خاص تو واجب به ذات بسته به تو سلسله ممکنات
2 گر نرسد قافله بر قافله فیض تو در هم درد این سلسله