من صید غم عشوه نمائی از عرفی شیرازی مثنوی 171

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

من صید غم عشوه نمائی که تو باشی

1 من صید غم عشوه نمائی که تو باشی بیمار بامید دوائی که تو باشی

2 لطفی بکسان گر نکند عیب بگیرند غارت زده مهر و وفائی که تو باشی

3 مردم همه جویند نشاط و طرب عیش من فتنه و آشوب بلائی که تو باشی

4 ای بخت زشاهی بگدائی نرسیدیم در سایه میمون همائی که تو باشی

5 از بس که ملائک بتماشای تو جمعند اندیشه نگنجد بسرائی که تو باشی

6 خورشید بگرد سر هر ذره بگردد آنجا که خیال تو و جائی که تو باشی

7 عرفی چه کند گر بضیافت بردش وصل با نعمت دیدار گدائی که تو باشی

عکس نوشته
کامنت
comment