من گرفتار و تو در بند رضای از هلالی جغتایی غزل 292

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

من گرفتار و تو در بند رضای دگران

1 من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

2 گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران

3 خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ! کاش بودم من دل خسته بجای دگران

4 پیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد هوای دگران

5 پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه! که آرد سر من رشک بپای دگران

6 گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد روزی من شود، ای کاش! بلای دگران

7 دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران

عکس نوشته
کامنت
comment