-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
2 گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران
3 خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ! کاش بودم من دل خسته بجای دگران
4 پیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد هوای دگران
5 پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه! که آرد سر من رشک بپای دگران
6 گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد روزی من شود، ای کاش! بلای دگران
7 دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران