- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من صید غم عشوه نمایی که تو باشی بیمار به امید دوایی که تو باشی
2 لطفی به کسان گر نکند عیب بگیرند غارت زدهٔ مهر و وفایی که تو باشی
3 مردم همه جویند نشاط و طرب و عیش من فتنه و آشوب بلایی که تو باشی
4 ای بخت ز شاهی به گدایی نرسیدیم در سایهٔ میمون همایی که تو باشی
5 از بس که ملایک به تماشای تو جمعند اندیشه نگنجد به سرایی که تو باشی
6 خورشید به گرد سر هر ذره بگردد آن جا که خیال تو و جایی که تو باشی
7 عرفی چه کند گر به ضیافت بردش وصل با نعمت دیدار گدایی که تو باشی