من صید غم عشوه نمایی که از عرفی شیرازی غزل 559

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

من صید غم عشوه نمایی که تو باشی

1 من صید غم عشوه نمایی که تو باشی بیمار به امید دوایی که تو باشی

2 لطفی به کسان گر نکند عیب بگیرند غارت زدهٔ مهر و وفایی که تو باشی

3 مردم همه جویند نشاط و طرب و عیش من فتنه و آشوب بلایی که تو باشی

4 ای بخت ز شاهی به گدایی نرسیدیم در سایهٔ میمون همایی که تو باشی

5 از بس که ملایک به تماشای تو جمعند اندیشه نگنجد به سرایی که تو باشی

6 خورشید به گرد سر هر ذره بگردد آن جا که خیال تو و جایی که تو باشی

7 عرفی چه کند گر به ضیافت بردش وصل با نعمت دیدار گدایی که تو باشی

عکس نوشته
کامنت
comment