1 من نامدهام که جان ز میدان ببرم آب آمدهام برای طفلان ببرم
2 جان گر بدهم برای آبی سهل است آب ار ببرم به است تا جان ببرم
1 ترک دین و دل نمودم ترک جان هم میکنم غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم میکنم
2 گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست در قفس سیر و صفای گلستان هم میکنم
1 دلم دائم ز هجرت خویش را بیمار میخواهد ز تیغ بیدریغت سینه را افکار میخواهد
2 نمیخواهم که داغ عارضت از آب و تاب افتد بلی بلبل همیشه رونق گلزار میخواهد
1 تا کی از بخت فرو بسته گره وا نکنی نظر لطف به آوارگی ما نکنی
2 گوییا اسم جدایی نشنیده است دلت ورنه درد دل ما از چه مداوا نکنی