از رشک سوختم، برقیبان از هلالی جغتایی غزل 304

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن

1 از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن

2 در آرزوی یک سخنم جان بلب رسید جانا، ترا که گفت که: با ما سخن مکن؟

3 هر جا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک بهر خدا، که روی بهر انجمن مکن

4 عاشق منم، حکایت فرهاد تا بکی؟ جان کندنم ببین، سخن کوهکن مکن

5 تا چند بهر قتل من آزرده می شوی؟ سهلست بر من، این همه، بر خویشتن مکن

6 ای کز دیار عقل فتادی بملک عشق، حال غریب ما نگر، این جا وطن مکن

7 گفت از لبت هلالی و قدر شکر شکست نامش بغیر طوطی شکر شکن مکن

عکس نوشته
کامنت
comment