-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن
2 در آرزوی یک سخنم جان بلب رسید جانا، ترا که گفت که: با ما سخن مکن؟
3 هر جا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک بهر خدا، که روی بهر انجمن مکن
4 عاشق منم، حکایت فرهاد تا بکی؟ جان کندنم ببین، سخن کوهکن مکن
5 تا چند بهر قتل من آزرده می شوی؟ سهلست بر من، این همه، بر خویشتن مکن
6 ای کز دیار عقل فتادی بملک عشق، حال غریب ما نگر، این جا وطن مکن
7 گفت از لبت هلالی و قدر شکر شکست نامش بغیر طوطی شکر شکن مکن