1 گل را ورقم رونق بازار شکسته این خامه کله گوشه به گلزار شکسته

2 صد جا شکن طره آشفته دلیهاست آهی که مرا بر لب اظهار شکسته

3 شادیم که زندان غم آباد جهان را سیلاب حوادث در و دیوار شکسته

4 صیاد مرا حاجت دام و قفسی نیست بال و پر مرغان گرفتار شکسته

5 رسوای خماریم درین کهنه خرابات پیمانهٔ ما بر سر بازار شکسته

6 این گریه ز اندازه برون است همانا دل در بغل دیدهٔ خونبار شکسته

7 سودای رخ و زلف تو در بتکده دل قدر صنم و قیمت زنار شکسته

8 با عاشق و معشوق نگاه تو حریف است نشتر به رگ جان گل و خار شکسته

9 خون دل صدپاره حزین ، از نفست ریخت غم زخمهٔ کاری به رگ تار شکسته