1 خموشم چون قلم امّا، نوا در آستین دارم نی شیون طرازم، ناله ها در آستین دارم
2 به سوز و ساز عشقم، شمع محفل می توان گفتن که من هم گریه و هم خنده را در آستین دارم
3 تو می دانی که از مستی، چه خونها در دلم کردی اگر چون شیشه، خونین گریه ها در آستین دارم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
2 به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا
1 نی خامه دارد سر خوش نوایی کهن بلبل آهنگ دستان سرایی
2 بیا مطرب امشب، رَهِ تازه سرکن ملولیم از رندی و پارسایی
1 از فیض ریزش مژه، تر شد دماغ ما افتاد سایهٔ رگ ابری به باغ ما
2 خودکامیی ز تلخی دشنام داشتیم شیرین تبسّمی نمکی زد به داغ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به