- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش می تپم به خون دل و به تیرم چنین زده است باز این چه ناوک است که از عشق، از کمین زده است
2 مشکل که مرگ روی به میدان ما نهد از بس که فتنه به یسار و یمین زده است
3 نیشی است زهر داده ی معشوق کاوکاو مهری که عشق بر لب جان حزین زده است
4 ناقوس عشق می زنم و رقص می کنم بوی کدام مغبچه بر مغز دین زده است
5 عرفی نماند هیچ به درویشی اش سری از بس که باده با من خلوت نشین زده است