به ره سربسته مکتوبی از از حزین لاهیجی غزل 706

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم

1 به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم گل نشکفته ای در دامن باد صبا دارم

2 به تن مشت استخوانی توشهٔ راه فنا دارم یک انبان آرد با خود زاد راه آسیا دارم

3 ثبات عهد گل، بر دور عیشم خنده ها دارد به کف پیمانه ای، همطالع رنگ حنا دارم

4 به خاک تکیه گاه راحتم بستر نمی باید رگ خوابی به هم پیچیده تر از بوریا دارم

5 چنان رسوای عالم گشتهام در عشقبازبها که گر آیم به خاطر یار را، آواز پا دارم

6 ز اکسیر وفا داریم، سامانی سلیمانی سرت گردم، کدامین را ندارم تا تو را دارم؟

7 به من تکلیف محراب تو زاهد، سرنمی گیرد که نذر سجده ای، در قبله ی آن نقش پا دارم

8 ندارم شکوه ای، گردم سرت، گوشی به حرفم کن گدای این درم، عرض دعایی مدعا دارم

9 حزین از حسرت آب حیات رفته در غفلت به گردش ازکف افسوس خود، دست آسیا دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر