1 مرا شب تا سحر این چشم خونبار نمی خسبد ز هجران رخ یار
2 شب و روز از فراق یار فایز چو مدهوشان نه در خوابم نه بیدار
1 سحر پرسیدم از گیسوی دلبر که تو خوشبوتری یا مشک عنبر؟
2 بگفتا:«فایزا می رنجم از تو مرا با مشک می سازی برابر؟»
1 سوار خنگ خوش رفتارم امشب روانه جانب دلدارم امشب
2 چو سلطان حبش فایز ز شوقش جهان زیر نگین پندارم امشب
1 بتا آهسته تر بردار پا را از این دام بلا بردار ما را
2 سراغ نیمه جان داری ز فایز بیا بستان سر منت خدا را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به