1 خوابم چو با خیال جمالت یکی شود بر دیده هرمژه زغمت ناوکی شود
2 آنرا که غوص لؤلؤئی اندر نظر بود بحر محیط در نظرش اندکی شود
3 گو دیده دوبین بکند یار متحد تا این دوئی بچشم حقیقت یکی شود
4 خلقی اگر زجوهر فردند در گمان زاهل یقین زلعل تو رفع شکی شود
5 آشفته چون بطفلی پیری ندیده ای پیرانه سر دلیل رهت کودکی شود
6 عاقل بکیش عشق زدیوانگان بود هر کاو که یافت ذوق جنون زیرکی شود
7 درویش را زکسوت فقراست سلطنت خاک در علی بسرش تاجکی شود