- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از حال من مپرس [و] ندامت کشیدنم خو گشته پشت دست به دندان گزیدنم
2 هر دم شکست می خورم اما به چشم خلق از بس شکسته ام ننماید شکستنم
3 پیچد به خویش دشمن من بیشتر ز پیش در چشم روزگار چو مو گر شود تنم
4 ای عقل رو به وادی حیرت نهاد و رفت هر کس که دید همچو تو از خویش رفتنم
5 از بس شکست خورد سعیدا دلم ز خلق رنگ آن قدر نماند به رویم که بشکنم