سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

خجالت دارم از کویت، ز بس از سلمان ساوجی غزل 310

غزل 310 ام از 897 غزلیات

خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن

1 خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن

2 چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن

3 ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن

4 اگر کامم نمی‌بخشی، ز لب باری، دمی می ده که از آب حیاتت من هوس دارم دمی خوردن

5 بده زان راه پرورده، بیادش ساقیا جامی که می خوردن بیاد یار باشد روح پروردن

6 چرا در مجلست ره نیست یک شب تا در آموزم ستادن شمع سان بر پا برت خدمت به سر بردن

7 اگر قصد سرم داری نزاعی نیست سلمان را ولیکن شرم می‌آید، مرا سر پیشت آوردن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن

شاعر شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن چه کسی است ؟

شاعر شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن سلمان ساوجی می باشد.

شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن چیست ؟

قالب شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن غزل است

مضمون اصلی شعر خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر