- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هم از شکستنِ پیمانِ یار می ترسم هم از زمانه ی ناپایدار می ترسم
2 نداد دستِ وفا ور دهد نمی پاید ز نامساعدیِ روزگار می ترسم
3 اگر چه من ندهم اختیارِ خویش از دست ز دست اگر برود اختیار می ترسم
4 فغان ز دل که نصیحت در او نمی گیرد ز تنگنایِ دلِ بی قرار می ترسم
5 بلایِ عشق چو نازل شود براندازد رسومِ عقل و از آن نا به کار می ترسم
6 محبّت است و ارادت که متصل نشود از این دو قاعدهی استوار می ترسم
7 مرا که بلبلِ گلزارِ عشق می خوانند چگونه گویم از آسیبِ خار می ترسم
8 دلم ببردی جانا ز غمزهی چشمت اگر به جان ندهد زینهار می ترسم
9 خرد ز غمزهی شوخِ تو می کند پرهیز چو مست باشد و من از خمار می ترسم
10 کنارِ وصل به من کرده ای حوالت و هست در این میان سخنی کز کنار می ترسم
11 کمندِ زلفِ تو حلقم گرفت و معذورم اگر ز سلسله دیوانهوار می ترسم
12 تویی مراد سخن در بهشت و دوزخ نیست به دوستی اگر از نور و نار می ترسم
13 ز دفع کردنِ بیگانگان نیندیشم ز آشنا شدنِ انتظار می ترسم
14 رهت به گریه از آن آب می زنم هموار که بر دلت ننشیند غبار می ترسم
15 قرار و صبر و ثبات و شکیب می باید چو نیست حاصل از این هر چهار می ترسم
16 اگر در آینهی رویِ تو رسد هیهات ز دودِ آهِ نزاریِ زار می ترسم