-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
2 وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم
3 گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
4 دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم
5 غصهٔ بیغمیم داغ کند ور نه بگویم داغ بیدردیم از پا فکند ور نه بسوزم
6 رضیم، جملهٔ آفاق فروزان ز چراغم همچو مه، چشم بدریوزهٔ خورشید ندوزم