من غایبانه عاشق آن روی مهوشم از جامی غزل 601

من غایبانه عاشق آن روی مهوشم

1 من غایبانه عاشق آن روی مهوشم بی منت نظر به خیالی ازو خوشم

2 شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم

3 غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت از جام دور می نرسد باده بی غشم

4 وصلت به هیچ نقش میسر نشد مرا صد بار چهره گر چه به خون شد منقشم

5 چشم امل به چشمه کوثر چرا نهم از جام نیم خورد تو گر جرعه ای چشم

6 جامی ز زر و گوهر اگر جیب من تهی ست حاشا که فکر بیهده دارد مشوشم

7 این بس مرا که شد صدف در شاهوار گوش زمانه از گهر نظم دلکشم

عکس نوشته
کامنت
comment