بدیده سوی تو حیف آیدم گذر از کمال خجندی غزل 828

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن

1 بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن نشان پای نو آزرده نظر کردن

2 نهادهایم همه سوی آستان تو روی بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن

3 لب تو همدم ما چون بریم از آن سر زلف ز ذوق جان که تواند بترک سر کردن

4 دعای جان تو گویم همیشه پیش رقیب که بیدعا نتوان از بلا حذر کردن

5 رقیب تیز کند گفتی از برای تو تیغ کراست صبر بفرمای تیز تر کردن

6 از بیم آنکه بدرمان حوالتم نکنی ز درد خویش نیارم ترا خبر کردن

7 علاج درد خود ار پرسی از طبیب کمال در آن مقام زبان بایدت بدر کردن

عکس نوشته
کامنت
comment